فلسفه‌ی موسیقی

بازدید: 97 بازدید

فلسفه‌ی موسیقی

 

برای اینکه بتوانیم درباره‌ی فلسفه‌ی موسیقی صحبت کنیم، بهتر است اول بدانیم فلسفه یعنی چه!

 

تردید و پرسش درباره‌ی مسائل بنیادینی که در حالت عادی خیلی ساده و بدیهی به نظر می‌رسند.

زندگی روزمره‌ی اغلب ما آکنده از اموری است که ذهن‌مان را مشغول می‌کند. اما هر از گاهی به خودمان می‌آییم و می‌بینیم مدتی طولانی در حال فکر کردن به این هستیم که اصلا چه خبر است و این همه، به خاطر چیست. آنگاه پرسش‌هایی بنیادی در ذهن‌مان مطرح می‌شود که در شرایط عادی هیچ توجهی به آنها نداریم.

برای هر موضوعی فلسفه‌ای وجود دارد. وکیلان و حقوق‌دانان دائما درباره‌ی مسائلی مثل گناهکار و بی‌گناه، عدالت، محاکمه‌ی عادلانه و امثال اینها صحبت می‌کنند. اما اگر یک وکیل بگوید: “وقتی ما از عدالت حرف می‌زنیم، آیا منظورمان همان چیزی‌ست که سیاستمداران تحت عنوان عدالت اجتماعی مطرح می‌کنند یا معنای دیگری مورد نظر ماست؟” آن وقت، آن وکیل شروع به اندیشیدن درباره‌ی فلسفه‌ی حقوق کرده.

پزشکی که از خود بپرسد: “آیا اصلا چیزی به نام سلامت کامل وجود دارد؟ اگر ندارد پس منظور از معالجه چیست؟” پرداختن به فلسفه‌ی پزشکی را شروع کرده. در هر حوزه‌ی فعالیت فلسفه‌ای وجود دارد که درباره‌ی مفاهیم، اصول و قواعد آن، پرسش‌های بنیادینی را مطرح می‌کند. پس فلسفه‌های مختلفی وجود دارد مثل فلسفه‌ی دین، فلسفه‌ی علم، فلسفه‌ی هنر و موسیقی …..

 

فلسفه‌ی موسیقی چیست

فلسفه‌ی موسیقی مطالعه سؤالات بنیادی در مورد ماهیت و ارزش موسیقی و تجربه‌ی ما از آن است، نقش موسیقی در زندگی انسان، رابطه‌ی آن با سایر هنرها و تاثیرش بر جامعه و فرهنگ.

 

فلسفه‌ی موسیقی

 

در طول تاریخ، فیلسوفان، موسیقی‌دانان و محققان در مورد پرسش‌های عمیقی که موسیقی مطرح می‌کند، اندیشیده‌اند و به دنبال درک ماهیت و اهمیت آن بوده‌اند.

یکی از بحث‌های محوری در فلسفه‌ی موسیقی حول این پرسش است که آیا موسیقی معنایی ذاتی دارد یا معنای آن از عوامل بیرونی ناشی می‌شود؟ برخی از فیلسوفان استدلال می‌کنند که موسیقی توانایی منحصری برای انتقال احساسات و بیان ایده‌های پیچیده‌ای دارد که فراتر از زبان و تفکر عقلانی‌ست. آنها بر این باورند که موسیقی این قدرت را دارد که ما را به طور شگفت‌انگیزی متحول کند و این در حالی‌ست که هنرهای دیگر و یا هر چیز دیگر در جهان هستی این قدرت را ندارد.

از دید آرتور شوپنهاور یک راه وجود دراد که با آن می‌توانیم موقتا از رنج اسارت رها شویم و آن راه هنر است و از همه بالاتر موسیقی. از نظر او “در موسیقی است که این شکنجه‌ی بی‌رحمانه‌ی مستمر امیالمان که در سراسر عمر ادامه دارد موقتا آرام می‌گیرد و ناگهان خودمان را فارغ از دنیای تجربی، در نظام هستی می‌یابیم. برای لحظه‌ای خودمان را در ارتباط با چیزی حس می‌کنیم که خارج از دنیای تجربی، در نظام هستی کاملا متفاوتی قرار دارد. به معنای واقعی کلمه احساس رهایی و به کلی خارج شدن از قید زمان و مکان را تجربه می‌کنیم، و همین‌طور هم از وجود خودمان و حتی از این جسم مادی که بدن ما است”.

شوپنهاور موسیقی را نوعی فوق هنر می‌دانست که در ارزش متافیزیکی، از همه‌ی هنرها فراتر می‌رود.

از سوی دیگر، برخی از فیلسوفان معتقدند که موسیقی اساسا شکلی از هنر انتزاعی‌ست که معنای ذاتی ندارد، بلکه اهمیت خود را از بافت فرهنگی و تفسیر فردی می‌گیرد. آنها استدلال می‌کنند که معنای یک قطعه‌ی موسیقی بر اساس تجربیات، باورها و احساسات شخصی شنونده و همچنین زمینه‌ی اجتماعی و تاریخی که در آن اجرا می‌شود، شکل می‌گیرد.

از این منظر موسیقی یک شکل ذهنی و روان از بیان است که می‌تواند به روش‌های مختلف درک شود.

 

یکی دیگر از جنبه‌های کلیدی فلسفه‌ی موسیقی، مسئله‌ی رابطه بین موسیقی و اخلاق است. برخی از فیلسوفان بر این باورند که موسیقی این قدرت را دارد که شخصیت اخلاقی ما را شکل دهد و بر رفتار ما تاثیرگذار باشد. به عنوان مثال افلاطون بر این باور بود که انواع خاصی از موسیقی می‌تواند تاثیر مخربی بر روح داشته باشد و منجر به رفتارهای غیراخلاقی و زوال اجتماعی شود.

 

فلسفه‌ی موسیقی
افلاطون

در مقابل، سایر فیلسوفان قدرت دگرگون کننده‌ی موسیقی را تحسین کرده‌اند و استدلال می‌کنند که می‌تواند همدلی، شفقت و هماهنگی اجتماعی را القا کند. بتهوون در جایی می‌نویسد ” موسیقی بالاترین روشنایی است، بیشتر از حکمت و فلسفه”.

 

فلسفه‌ی موسیقی علاوه بر ابعاد اخلاقی، ویژگی‌های زیبایی‌شناختی موسیقی را نیز بررسی می‌کند تا ما بر اساس آن بتوانیم قضاوت کنیم. فیلسوفانی مانند امانوئل کانت و فردریش نیچه، بینش عمیقی در مورد ماهیت زیبایی موسیقایی ارائه کرده‌اند و استدلال می‌کنند که این زیبایی با تعادل هماهنگ شکل و محتوا، عاطفه و عقل مشخص می‌شود. آنها همچنین نقش خلاقیت، اصالت و نوآوری را در شکل دادن به درک ما از آنچه که موسیقی عالی را تشکیل می‌دهد مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند.

 

فلسفه‌ی موسیقی
نیچه و کانت

علاوه بر این‌ها، فلسفه‌ی موسیقی با پرسش‌هایی درباره‌ی هستی شناسی موسیقی (یعنی ماهیت آثار موسیقایی و موجودیت‌شان) دست و پنجه نرم می‌کند. برخی از فیلسوفان به این می‌پردازند که موسیقی به عنوان شکلی متمایز از واقعیت وجود دارد که از اشیاء فیزیکی و تجربیات حسی فراتر می‌رود. آنها استدلال می‌کنند که آثار موسیقایی دارای یک وضعیت هستی شناختی منحصر هستند که آنها را از انواع دیگر آثار هنری متمایز می‌کند.

برخی دیگر دیدگاه شکاکانه‌تری داشتند و این سوال را مطرح کردند که “آیا می‌توان گفت موسیقی، مستقل از درک و تفسیر انسان وجود دارد، یا خیر”؟

 

در سال‌های اخیر، پیشرفت‌های علوم شناختی و علوم اعصاب راه‌های جدیدی را برای کاوش در ابعاد فلسفی موسیقی باز کرده است. محققان شروع به بررسی نحوه‌ی پردازش و واکنش مغز ما به موسیقی کرده‌اند و مکانیسم‌های زیربنایی را که منجر به واکنش‌های احساسی و زیبایی شناختی ما می‌شوند، روشن می‌کنند. این رویکرد میان‌رشته‌ای (در رشته‌های مختلف علمی) درک ما را از ابعاد شناختی، عاطفی و اجتماعی موسیقی غنی کرده و دیدگاه‌های جدیدی را در مورد نقش آن در زندگی انسان ارائه می‌دهد.

فلسفه‌ی موسیقی حوزه‌ای غنی و متنوع است که طیف وسیعی از پرسش‌ها در مورد ماهیت، هدف و معنای موسیقی را در بر می‌گیرد. فیلسوفان با کاوش در این پرسش‌ها از منظرهای مختلف اخلاقی، زیبایی شناختی و هستی شناختی، در پی تعمیق درک ما از شکل هنری و تاثیر آن بر تجربه‌ی انسانی هستند. در هر صورت، خواه ما موسیقی را به عنوان منبع زیبایی متعالی ببینیم یا وسیله‌ای برای بیان عاطفی و یا کاتالیزوری برای تغییرات اجتماعی، موسیقی نیروی قدرتمندی است که به الهام بخشیدن و غنی‌تر کردن زندگی ما ادامه می‌دهد.

 

دسته بندی فلسفه ی موسیقی
اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت